خبر

سادیسم در جامعه طبقاتی خونریزی می کند

هر ساله ۴۸۰۰۰ نفر در محل کار خود  دچار سوانح کاری می شوند. اکثریت آن ها  حمایتی را که قبلاً از آن برخوردار بودند دیگر دریافت نمی کنند.  

« یوهاناکارلسون » در بخش فرهنگی  روزنامه آفتون بلادت Aftonbladet ، در مقاله ای تحت عنوان « چهره های نابرابر» می‌نویسد این سوئد می بایست تغییر کند. مقاله «چهره های نابرابر» از اشتغال های نامطمئن ، ناامنی در بیمه های اجتماعی و کاهش اعتماد به سیاستمداران و مقامات دولتی پرده بر می دارد. نویسنده در این مقاله  نیاز به یک رفرم در جنبش کارگری  که مناسب با وضعیت  سندیکاهای کنونی  درانطباق با بازار کار باشد را مطرح میسازد.

گفته میشود که اتحادیه صنف حمل و نقل Transport مشغول تدارک برای عقد یک قرارداد جمعی با شرکت خدمات آنلاین ارسال غذای « فودورا» است. باید منتظر بود و دید که آیا پیشنهادات برای بهتر کردن شرایط کار دوچرخه سوارانی که سفارشات را حمل می کنند و به شدت مورد سوء استفاده هستند، از طرف کارفرمایان مورد قبول قرار می گیرند‌ یا نه.

 معمای زندگی شیطانی!

یوهانا کارلسون در بخشی از مقاله “چهره های نابرابر” مینویسد: وقتی در مورد وضعیت مهمانداران هواپیمایی Ryanair در Skavsta در حومه Nyköping می خوانم ، ضربان قلبم افزایش می یابد. آن ها در کیسه خواب زندگی می کنند، و یا آپارتمان هایی که صاحب خانه های دمدمی مزاج دارند را  به آن ها اختصاص داده اند. در نتیجه دائما” مجبور به تغییر محل زندگی هستند. حقوق آن ها آنقدر کم است که توانایی تهیه آپارتمان خود را ندارند.  آن ها اغلب “در حالت آماده باش” زندگی می کنند زیرا انتظار می رود ظرف یک ساعت با اونیفورم برای کار حاضر شوند. هزینه مدتی را که آموزش دیده اند از حقوقشان کسر می کنند. حقوق و دستمزد آن ها در دو کشور پرداخت می شود  و دریافت آن به قدری پیچیده است که آن ها به کمک  هم می کوشند راه حلی پیدا کنند.

« ژوهانا کارلسون »  روزنامه نگار ، با ده نفر در سنین مختلف  از سراسر کشور مصاحبه کرده است.  بسیاری از آن ها می گویند که وقتی هیچ کمکی از طرف مقامات  رسمی در دسترس نیست، شبکه ای  از راه های غیر رسمی  به وسیله نجات آن ها تبدیل می شود.  این امر در مورد کارگران مهاجر در رستوران ها ، استخدام های  ساعتی ، بازنشسته ها، مریض شده ها ، والدین مجرد  صدق می کند.  بله همه این افراد از زمان آغاز  نظم اجتماعی نئولیبرال در دهه ۱۹۹۰ ، از نظر اقتصادی به شدت رنج برده اند.  وقتی که سیاست مالیاتی در جامعه باعث  سرازیر شدن  پول از بیکاران و بیماران به کارکنانی که از قبل در رفاه اقتصادی بسر می بردند  می شود،‌ چه انتظاری بیش از این می‌توان داشت؟

این که یک پزشک برای مونیکای ۳۶ ساله به علت شانه آسیب دیده اش مرخصی استعلاجی می نویسد از نظر بیمه اجتماعی سوئد مهم نیست. آن ها تصمیم می گیرند بیمه او را متوقف کنند. کلمه صحیح این سیاست سادیسم می باشد.  مونیکا برای ادامه زندگی ، در گروهی از شبکه های اجتماعی فعال است که افراد آسیب پذیر از نظر مالی به یکدیگر وام های کوچک می دهند.  این گزارش می تواند موضوع درام های دلخراش اجتماعی، توسط کن لوچ (Ken Loach) باشد. انسان هایی که دائما” کار می کنند، ولی دستمزدشان از عهده هزینه زندگی بر نمی آید. در این کشور شما باید ثروتمند باشید تا بتوانید به مدت طولانی بیمار شوید.

در اوایل دهه ۱۹۹۰ ، مایگول آکسلسون Majgull Axelsson گزارش های مشابهی را برای اتحادیه سندیکاهای کارگری سوئد  LO  ارائه داد. او اظهار داشت  که مصاحبه شوندگان همگی از وضعیت زندگی خود شرمسار  بودند. به گفته یوهانا کارلسون، امروز سوءظن یک احساس همیشگی است. هیچ گروه مشخصی برای اندازه گیری آمار شرمندگی وجود ندارد. در عوض ، عدم اعتماد به مقامات و سیاستمداران است که تبدیل به گفتگوی روزمره شده است. هیچ کس به آموزش به عنوان یک مسیر به سوی ترقی اعتقاد ندارد.  در این قشر هیچ پس اندازی وجود ندارد. حقوق ماهانه در اسرع وقت به پایان می رسد و کماکان نگران صورتحساب دندانپزشکی و ترس از نبود پول هستند.

هرکسی که بی پول بوده باشد  می داند که چگونه بی پولی بر خواب شبانه ، سلامتی و اعتماد به نفس تأثیر می گذارد. فاصله بین اخطاریه  یادآوری در تأخیر پرداخت  و پرداخت بدهی تا قبل از رسیدن به دادگاه _ هر چند برای بدهی کوچک _ بسیار کوتاه شده است. مصاحبه شوندگان از ثبت عدم پرداخت بدهی خود می ترسند، چرا که حتی مبلغی ناچیز می تواند اعتبار آن ها را برای دریافت وام در چندین سال غیرممکن سازد. طبق نظر سازمان همکاری اقتصاد و توسعه(OECD)، سوئد کشوری است که اختلاف طبقاتی در آن  با سریعترین سرعت در حال افزایش است. بسیاری به نسل والدینشان اشاره می کنند که توانستند  زود مسکن بخرند.  ولی وضعیت بچه ها بدتر شده است. چگونه کارگران باید احساس ثبات و کنترل را بدست آورند؟  امروزه ، مدیران و کارمندان یقه سفید پوش  بیشتر در حال سازماندهی خود در یک اتحادیه صنفی می باشند. در حالی که کسانی که متعلق به این بازار کار متزلزل هستند  بدون حمایت می مانند. بسیاری نیز بی اعتمادی شدیدی به اتحادیه ها دارند.

در اینجا مثال هایی از زندگی برخی مصاحبه  شوندگان آورده شده است، که نشان از نیاز فوری به رفرم در تلاش های کارگری  برای رویارویی با نظم جدید دارد  تا اتحادیه کارگری بتواند حافظ منافع کارگران در بازار کار باشد  و این کار آسان نیست. چگونه می‌توان کارگران فاقد تشکل را جمع کرد و آن ها را متشکل نمود؟  من به بررسی اخیر اداره حسابرسی ملی در مورد چگونگی ارتباط دولت با بهره کشی از کار فکر می کنم. در فنلاند پلیس ویژه ای برای ایمنی شغل وجود دارد.  ما هیچ سیستمی نداریم که مانع سوء استفاده از نیروی کار شود. برای کارفرمایان سود جو، امکان عدم پرداخت دستمزد  و جا دادن کارگران خارجی مهاجر در خانه های شبیه  زاغه به راحتی فراهم می باشد. چرا؟

هر ساله ۴۸۰۰۰ نفر در محل کار خود دوچار  سوانح کاری می شوند. اکثریت آن ها دیگر حمایتی را که قبلاً از آن برخوردار بودند دریافت نمی کنند.  طبق گفته اتحادیه Forena ، فقط به دو درصد از مجروحان محل کار ، حق بیمه سال های از دست رفته  پرداخت می شود  تا از دست دادن درآمد شان را جبران کند.  بیمه آسیب های شغلی توسط دولت در دست بررسی است. اما من جهنم را بجای امید به تغییر توسط دولت ، به روی دیوار نقاشی می کنم.  اعتدال گرایان جناح راست مودرات(M) کاملاً مخالف اصلاحات هستند. در نتیجه جای تعجب نیست که مرکز آمار سوئد هرگز چنین اختلاف اقتصادی زیاد،  بین فقیر و ثروتمند را ثبت نکرده است.

منبع
افتون بلادت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا